مانده ایم
دیروز در خبرها آمده بود که طرح مبارزه با نوامیس با جدیت تا پایان سال اجرا می شود. این سناریوی مبارزه با مفاسد اجتماعی در قالب طرح ارتقای امنیت اجتماعی پدیده ای است در نوع خودش شبیه به شیپور نواختن از سر گشاد آن. این که چرا پس از این همه آزمون و خطا که در رابطه با مبارزه با مظاهر فساد، باز هم به روش قهری باتوم و پس گردنی و مشت و لگد متوسل می شویم هم حکایت عجیبی است. ابتدای طرح از جنایتکاران و مجرمان شروع شد، بعد به لباس و حجاب زنان رسید،حتی کار به مبارزه با چکمه های ساق بلند زنانه (به قول سردار رادان عزیز، تبرج) هم رسید. مبارزه با مدل مو، لباس آستین کوتاه، لباس رنگی، منشی های شرکت های خصوصی، و حالا مبارزه با مزاحمان نوامیس. به نظر من شاید بهتر بود این طرح از ابتدا با مبارزه با نوامیس شروع می شد. فرقش این بود که آزادی های فردی کمتر محدود میشد و به جای آن تجاوز به آزادی محکوم می شد. البته جای تاسف بسیاری دارد که پس از این همه مبارزه در جراید شرح حوادثی را می خوانیم که گویی در یکی از بی اخلاق ترین و کثیف ترین جوامع دنیا زندگی می کنیم. گاهی شک می کنم که فرق کشور مسلمان ارزش مدار شهید پرور و با بالاترین نظارت های اخلاقی کانالهای رسمی فرهنگی با مثلا کشور هلند بی دین و مذهب یا آمریکای به قول حضرات بی اخلاق در چیست.
آیا جز این است که آنها واقعیت های جامعه شان را پذیرفته اند و به جای آرمان گرایی مخرب به رئالیسم حقیقی سازنده دست پیدا کرده اند و می توانند در یک محیط به زعم ما بی دین و اخلاق، سطح مطلوبی از امنیت ایجاد کنند، ارزش های انسانی و اخلاقی را بیشتر از ما پاس بدارند و به انسانیت احترام بگذارند و با ایجاد بالاترین حقوق شهروندی و ارزش های جوامع متمدن درآمد سرانه 50 هزار دلاری هم داشته باشند و اکثرشان نیز با میل قلبی یکشنبه ها به کلیسایشان بروند.
غصه ام می گیرد وقتی می بینم برای بیش از 20 میلیون نفر جوان بین 15 تا 29 سال این کشور که در اوج شکوفایی جسمی هستند و می توانند به هر پیشرفت و هر چیزی که مسئولان بخواهند دست پیدا کنند هیچ برنامه واقع گرایانه فرهنگی،اجتماعی وجود ندارد. جامعه پذیری و قانونمداری این قشر از جامعه که اصلی ترین بخش اجتماع است اصلا هیچ سنخیتی با کشور ی مثل ما ندارد. پرت انرژی در ایران بیشتر از آنچه که راجع به نفت و گاز و آب و برق مطرح باشد راجع به افراد جامعه و نیروی جوان و کاری مطرح است.
وگرنه با این پتانسیل جسمی و فکری و البته پشتوانه تمدن و فرهنگ اکنون باید ما یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیا بودیم.
چه باید کرد؟ چگونه باید خلاص شد؟ آیا ما به جای رویایی فکر کردن و تخیلی برنامه ریختن به یک واقع گرایی اصولی و مبتنی بر منطق نیاز نداریم. آیا وقت آن نرسیده که دیگر شعارهای آرمانی مزخرفمان را بس کنیم و قدمی به سوی پیشرفت واقعی جلو برویم و ببینیم چه کار می توانیم برای ملت مان انجام دهیم که 80 درصد مردمان آن را لمس کنند نه هر کاری می شود فقط 10 تا 20 درصد خوش خوشانشان بشود.
کلمات کلیدی :
» نظر